مستی فقط به چشم تو میآید
باقی چشمها خمار تو اند انگار
ای بی خبر ز ِ چشم خمار ِ من
از این میان تو فاصله را بردار
مستی فقط به چشم تو میآید
باقی چشمها خمار تو اند انگار
ای بی خبر ز ِ چشم خمار ِ من
از این میان تو فاصله را بردار
بی حال ،
کلافه ،
تب دار ،
افسرده .
نه؛
بیمار نیستم-
طبیعی-ست
خرابی ِ
حالم،
برخی
حوادث طبیعی
خرابی به
بار می آورند ؛
مثلا
زلزله
یا
نبودن تو ...
®
وقتی طعم
لبت عسل باشد
و من
آن دو
وعده بوسه را که تو دادی
مرورشان
کنم هر روز
دیابت
اتفاقی طبیعی-ست
®
بیمار
نیستم-
نه ؛
تنها ،
یک آدم
معمولی-ام
که بی تو،
دچارم به
بلایای ِ طبیعی.
شب، تـاب
ندارد دلـم از دوریِ رویت
شب تابِ دلم برقِ دو چشمانِ نکویت
بردهاست قرار و ز دلم تاب ربودهست
آن پیچ و آن تاب که دارد سرِ مویت
در عشق تو چون حافظم و هیچ نترسم
زان نرگس ِ مستِ خشنِ عربـدهجویت
تو مثل حرم هستی و من زائرِ خسته
که پای پیاده حَرِکَت کرده به سویت
اما نـرسیده به قدمـگاه ِ لبت، آه؛
رانـدیم همانندِ گـدا از سر کویت
حالا بنشینم همه شب در گذر باد
بادا که مرا مست کند باد به بویت
برای شنیدن این شعر اینجا کلیک نمایید
همه فاتحانِ